
چگونه فاصله بین تحصیل و کار را بهبود دهیم؟
میان تواناییهای کسبشده در دانشگاه با اهداف بعد آن شکاف بزرگی وجود دارد و این معضل خود به بیکاری یا اشتغال در شغلهایی غیر مرتبط یا بسیار پایینتر از سطح مدرک تحصیلی دانشآموختگان منجر شده است.
دلایل فاصله بین تحصیل و کار چیست؟
یکی از انتقادهای همیشگی به دانشگاه ترجمهای بودن آن و ناسازگاریاش با زیستبوم بوده است. دانشآموختگان، حتی وقتی در بهترین دانشگاهها تحصیل میکنند و حتی وقتی وظایف تحصیلی خود را به نحو احسن انجام میدهند، همچنان عاجز از ربط نظریهها با موضوعات، بحرانها و چالشهای روزمرۀ جامعۀ خود هستند.

از سوی دیگر، بسیاری از مقالهها، پایاننامهها و رسالههای دانشجویان گواه بر این است که فاقد مسئلهشناسی، تحلیل درست مسئله، استدلال درست برای موضع اتخاذشده، بیان پیشفرضها و بنیانهای تئوریک آنها، استنتاج پیامدها، ربط نظریهها و فرضیهها با شواهد و مثالهای عینی برای تأیید یا نقض آنها، توجه به نظریهها و فرضیههای رقیب و در نتیجه عاجز از تعمیق و توسعۀ نظریه یا فرضیۀ مورد بحث و نقد آن هستند.
همچنین، تدریس در بسیاری از کلاسها به صورت ارائۀ جزوه یا کتابی درآمده است که دانشجویان نیاز و علاقهای به حضور در کلاس برای فهم و گذراندن درس مربوطه احساس نمیکنند. برای اطلاعات بیشتر به مقاله سبک آموزش در دانشگاه مراجعه گردد.
ما اگرچه قصد نداریم با دیدی تقلیلگرایانه تنها یک عامل را علت همۀ این مشکلات بدانیم، اما این مسائل را با موضوع «آموزش» مرتبط میدانیم.
چگونه تفاوت میان تحصیل و کار را مشکلگشایی نماییم؟
بسیاری از دانشآموختگان فاقد مهارتهای فکری – فلسفی یا همان اندیشهورزی لازم برای اِعمال چنین مهارتهایی در زمینۀ رشتۀ تخصصی خود هستند و کلاسهای درس نیز با روش موجود چنین مهارتهایی را در ایشان ارتقا نمیدهد که این موضوع موجب افت کیفی در یادگیری، تدریس و پژوهش، و بنابراین باعث معضلاتی میشود که به برخی از آنها اشاره شد. به نظر میرسد استاد و دانشجو بیشتر سرگرم آموزش و آموختن تفکرات دیگران هستند به طوری که فکر کردن «مستقل» در موقعیت«اینجا» و«اکنون» در کلاسهای درس کمتر مجال بروز مییابد.

منظور از مهارتهای فکری-فلسفی بههیچوجه این نیست که بتوان تفکر فلسفی را به مجموعهای صرف از مهارتها فروکاست و آنها را بدون زمینه در اختیار دانشجویان قرار داد؛ یا تفکر فلسفی را از طریق آموزش تاریخ فلسفه و آراء و نظرات فیلسوفان عرضه کرد. آنچه تقریباً همۀ الگوهای یادگیری تأملی بر آن تأکید میکنند تلفیق ارتقاء مهارتهای فکری- فلسفی و اندیشیدن در زمینه و موقعیت (context) است که در اینجا رشتۀ تخصصی مهمترین مؤلفۀ این موقعیت خواهد بود. برای کسب مفاهیم مطلب فوق به مقاله کمبود اندیشهورزی در دانشگاه مراجعه گردد.
سخن آخر
به دیگر سخن، موضوع این است که چگونه میتوان به بهترین شکل ممکن با اندیشهورزی در زمینۀ دروس یک رشتۀ تخصصی، مهارتهای فکری – فلسفی را ارتقا داد تا دانشآموختگان بتوانند آموختههای خود در کلاس درس را در موقعیتهای عینی و مسئلهزا اعمال کنند تا به تحلیل، تعمیق، استدلال، توسعه، استنتاج و نقد آن موقعیت از منظر رشتۀ تخصصی خود بپردازند.
نویسنده: دکتر روح الله کریمی
دیدگاهها
یک دیدگاه
بله عالی بود