آیا مهارت اندیشه ورزی در دانشگاه ها گم شده است؟

فارغ ­التحصیلان و حتی بسیاری از اساتید امروزه فاقد توانایی‌های فکری – فلسفی یا همان اندیشه­ ورزی هستند.

 که بدون داشتن چنین مهارتهایی به سختی می­توان متصور شد که بتوان در عرصه علم به درک عمیق و لایه‌های پنهان نظریات رایج در علوم نائل شد و بنابراین بتوان به نقد عمیق و دقیق آنها پرداخت.

عقیده نوسباوم در این زمینه چیست؟

مارتا نوسباوم فیلسوف شهیر آمریکایی معتقد است از بین الگوهای مختلف آموزش، راه حل بحران پیش روی جوامع امروزی را که به نوعی صرفا به ازدیاد انسان‌هایی برای سود و ثروت بیشتر جامعه می­اندیشند، باید در آموزش سقراطی سراغ گرفت. برای اطلاعات بیشتر به مقاله سبک آموزش در دانشگاه­ها رجوع گردد.

نوسباوم ضمن تبارشناسی تعلیم و تربیت سقراطی که در آن یادگیرنده فعال، و مشارکت‌کننده‌ای نقاد است و بر توانایی یادگیرنده در فهم ساختار منطقی استدلال، شناخت استدلال خوب از بد و به چالش کشیدن ابهام‌ها متمرکز است و ارزش‌های سقراطی مانند فعال، منتقد، کنجکاو و قابلیت ایستادگی در برابر فشار رسانه‌ها و دیگران را ترویج می‌کند، با نام بردن از فلاسفۀ بزرگ تربیت که در این مسیر کوشیده‌اند مانند ژان ژاک روسو، جان پستالوزی، فردریش فروبل، برانسون الکوت، هوراس مان، جان دیویی و رابیندرانات تاگور، توضیح می‌دهد که تلاش ایشان بیشتر نظری بوده است و پیشنهاداتشان بسیار کلی و زمان‌بر است، و مشکل بزرگشان این است که به ما نشان نمی‌دهند اینجا و اکنون در مدارس و دانشگاه­ها چه کاری می‌توانیم یا باید انجام دهیم. اما نوسباوم راه حلی در یک برنامۀ الگو می‌یابد: برنامۀ فلسفه برای کودکان و نوجوانان.

نوسباوم این برنامه را به خاطر توجهش به شاخصه‌های منطقی تفکر، عرضۀ ایده‌های پیچیده از طریق روایت، ارائۀ مثالهایی از اینکه چگونه توجه به ساختار منطقی در زندگی روزمره می‌تواند به درد بخورد، سلسله مراتب پیچیدگی روایتها برای مخاطبان در سنین مختلف، و تلقی‌اش از موضوعات فلسفی مانند ذهن و اخلاق و نسبت آنها با مخاطبان می‌ستاید.(Nuaabaum, 2010: pp.73-76).

به نظر می‌رسد مشکلاتی که نوسباوم از آنها نام می‌برد و راه حل الگویی که آن را در کندوکاو فلسفی می‌یابد می‌تواند زمینۀ خوبی برای این فرضیه باشد که ممکن است بتوان از آن برای حل بحران اندیشه­ورزی در دانشگاه­ها نیز بهره گرفت. روشن است که آنچه از برنامۀ فلسفه برای کودکان و نوجوانان در اینجا مد نظر است، نه برنامۀ درسی خاصی است که توسط متیو لیپمن نوشته شده و در بسیاری از نقاط جهان در حال اجراست، و نه حتی معنای گسترده‌تر فلسفه برای کودکان است که از محرکهای دیگری جز داستان‌های موسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان (AIPC) در آنها بهره برده می‌شود، بلکه آنچه در این برنامه مورد توجه قرار خواهد گرفت مفاهیم مبنایی‌ـ معرفتی خواهد بود، مفاهیمی مانند حلقه کندوکاو فلسفی (philosophical community of inquiry (PCoI))، تفکر سطح بالا (High level thinking)، تفکر برای خود(thiking for himself)، تفکر نقادانه (critical thinking)، تفکر خلاقانه(creative thinking)، تفکر مراقبتی(caring thinking)، معنادهی به تجارب(meaningful experiences) و….

مهارتهای اندیشه ورزی

  1. مهارت پرسشگری و شناخت پیش‌فرض‌ها: از مهم‌ترین مهارتهای فلسفی است. بدون شناخت پیش‌فرضها و اینکه چه مسائل و داده‌هایی وجود داشته است که چنین نظریه‌پردازی‌ای صورت پذیرفته است درک عمیق یک نظریه ممکن نخواهد بود.

  1. مهارت تشخیص پیامدها و استنتاج: بتوان پیامدها و نتایجی که ما را بدان سو رهنمون می‌سازند استنتاج کرد. (آنچه از یک گزاره یا رفتار می‌توان استنتاج نمود از مهارتهای مهم فکری – فلسفی یا اندیشه­ ورزی است)
  2. مهارت ربط میان عین و ذهن (دیالکتیک): بتوان بومی‌سازی متناسب با اقتضائات محلی (local) انجام داد.(از مهم‌ترین ویژگی‌های یادگیری تأملی گفتگو و مسئله‌محور بودن آنهاست و بدون این دو نمی‌توان به مسائل بطن جامعه و ربط نظریه‌ها به امور عینی و از عینیت به سوی نظریه‌پردازی حرکت کرد.)

  1. مهارت استدلال‌ورزی: به فرض اینکه بدون وجود چنین مهارت‌هایی بتوان نظریه‌پردازی هم کرد، اگر توان استدلال‌ورزی ضعیف باشد صورت‌بندی آن نظریه به درستی و به نحوی که در فضای اکادمیک مقبولیت پیدا کند و التفات کافی بدان شود انجام نخواهد شد.

باورهای محققین در این موضوع

برای مثال عذرا جاراللهی دربارۀ دانش‌آموختگان جامعه‌شناسی می‌گوید «امروز جامعه‌شناسی در دانشگاه‌ها از محتوای خود، تحت عنوان یک علم، دور شده است و معمولاً چه از لحاظ پژوهشی و چه از لحاظ آموزشی، فایده کاربردی چندانی در جامعه ندارد.

یک دانشجو نظریه‌های بسیاری می‌خواند، حوزه‌های متعددی را می‌آموزد، روش تحقیق می‌خواند و در مجموع دروس مختلفی به او آموزش داده می‌شود، ولی در بیشتر مواقع قابلیت و قدرت تحلیل را به دست نمی‌آورد. دانشگاه به او نمی‌آموزد که آموخته‌هایش را چگونه به آنچه در جامعه وجود دارد، متصل کند. در نتیجه، در تحلیل‌ها مکانیکی برخورد می‌کند و نمی‌تواند از دانایی عمومی و تخصصی خود بهره بگیرد. گاه این آموزش آنقدر با مشکل مواجه است که دانشجو در در پایان دوره نه تنها گرایش خاصی به یک دیدگاه ندارد، بلکه تمام نظریه‌ها برای او یکسان تلقی می‌شوند، هم خوب هستند و هم بد و حتی مجموعه‌ای از نظریه‌های متضاد را کنار هم می‌نشاند.» برای اطلاعات بیشتر به مقاله فاصله بین تحصیل و کار رجوع گردد.

سخن آخر                                                                    

در یادگیری تأملی دو چیز باید به موازات هم پیش بروند:

*تعمیق در مفاهیم آن رشته که تنها با تامل فلسفی و اندیشه ­ورزی ممکن است.

* ورزیده شدن در مهارتهای فکری-فلسفی.

نویسنده: دکتر روح الله کریمی

اشتراک گذاری:

مایل به ثبت دیدگاه هستید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.