تاثیر فلسفه بر ذهن کودک چگونه است؟

ممکن است برای شما این سوال پیش آمده باشد که فلسفه چگونه بر ذهنیت تاثیر می­ گذارد؟ با بررسی تغییر در ذهن و تاثیر فلسفه بر این تغییر تلاش نموده­ ایم تا به سوال شما جواب دهیم.

تفاوت اندیشیدن عمیق و سطحی در چیست؟

کسی که می‌تواند ذهنی خلاق داشته باشد و کلیشه‌ها را درنوردد، کارآفرین خواهد بود. او آنچه دیگران بدیهی و تنها شقّ ممکن تلقی‌ کرده‌اند، بدیهی نمی‌داند. اگر کسی که پروژۀ اوبر (اسنپ در ایران) را طراحی کرد، صرفاً راه­های کرایۀ اتومبیل را محدود به همان روش‌های پیشین می‌دانست، مسلماً به طراحی اسنپ دست نمی‌یافت. برای درک مطلب به مقاله نقصان اندیشه­ ورزی در دانشگاه مراجعه گردد.

الگوی آموزش رایج از دانش‌آموزان صرفاً ماندن در اندیشه­ورزی سطحی را می‌طلبد. حفظ کردن منفعلانه اصولاً فعالیتی است که در سطح می‌ماند. وقتی مدرسه از کودک حفظ کردن می‌خواهد ذهنیت در سطح ماندن را به او تلقین می‌کند و چنین ذهنیتی را مطلوب ارزشیابی می‌کند. همچنین اگر به کودکان تلقین شود که گذشتگان تمام آنچه باید گفته می‌شده است انجام داده‌اند و وظیفۀ ما صرفاً یادگیری منفعلانه است، مقدمۀ نابودی اعتماد به نفس را در ایشان برای درنوردیدن کلیشه‌ها و مفروضات حاکم فراهم کرده‌ایم.

فلسفه‌ورزی به کودکان عملاً نشان می‌دهد که در ذیل تمام ساختارها و شبکه‌های مفهومی که به خلق یک نظریه منجر شده است، انبوهی از مفروضات نامسلم وجود دارد که قابل بازبینی هستند. چنین تفکری ذهنیت امکان را به ذهن کودک تلقین می‌کند. کودک وضعیتی که در آن هستیم از هر جهت وضعیتی ممکن از میان چندین وضعیت محقق‌نشدۀ دیگر می‌داند و از آنجایی که همۀ نظریه‌های تثبیت‌شدۀ پیشین را نظریاتی انسانی می‌داند که گویای واقعیت عینی جهان نیست بلکه ذهن دیگران در آن دخالت داشته است، اعتماد به نفس پیدا می‌کند تا شاید بتواند شبکۀ مفهومی خود را بر جهان بیفکند.

چرا کودکان باید اشتباه خود را بپذیرند؟

آموزش سنتی اشتباه را نشانۀ دوری از حقیقت می‌داند. از آنجایی که در آموزش سنتی معلم به عنوان فردی تصویر می‌شود که حقایق مکشوف را می‌داند و موظف است آنها را صرفاً به دانش‌آموزان منتقل کند، خطا در کار او ناپذیرفتنی است و به طور کلی می‌توان ادعا کرد خطا به لحاظ ارزشی نامطلوب ارزیابی می‌شود در حالی که در فلسفه برای کودکان خطا امری پذیرفتنی است، چرا که انسان محدودیت خود را می‌پذیرد و خطا را جزیی ذاتی از حرکت آدمی می‌داند و خطا به مثابۀ قدمی در راه تقرب به حقیقت تلقی می‌شود. برای مطالب بیشتر به مقاله سازگاری تحصیلی مراجعه گردد.

کودکی که فلسفه‌ورزی را تمرین کرده است این اندیشه را پیدا می‌کند که با طرح سوالات پی در پی و ارائۀ حدس‌های متوالی به آزمون فرضیات خود مبادرت می‌کند و در صورت شکست، فرضیه جدیدی برای تبیین تجربه تازۀ خود می‌سازد. او ذهنیت پویا دارد، و از آنجا که می‌داند هر فرضیه‌ای ضرورتاً سابقه­ ای انسانی و ممکن دارد هیچ گاه خطا را منفی نمی‌نگرد چرا که راه حل خود و دیگران را نه مطابق عین جهان بلکه بهترین توضیح اینجایی و اکنونی می‌داند.

چرا کودکان باید مشارکت داشته باشند؟

ذهنیتی که فلسفه برای کودکان ایجاد می‌کند این است که هر چه دانشم را بیشتر به اشتراک بگذارم دانشم بیشتر می‌شود چرا که دانش امری جمعی است و از طریق جمع و در دیالوگ با دیگران ساخته می‌شود در صورتی که ذهنیتی که از آموزش سنتی بیرون می‌آید ذهنیتی است که به اصطلاح قحطی زده است و به دانش به مثابه امری که مال من است و می­ توانم آن را به تو ندهم نگاه می‌کند. در اندیشه کودک مشارکت‌طلب همه با هم می‌توانند برنده باشند در حالی که در کودک فردطلب، اگر من برنده شوم، تو باید بازنده باشی و اگر تو برنده باشی من حتماً بازنده‌ام. برای درک مطالب بیشتر به مقاله نمایش خلاق مراجعه گردد.

دانش به مثابه امری که ما با هم آن را می­سازیم و من برای بهتر بودن خودم به شما و دیدگاه‌های مقابل شما نیاز دارم ایجاد کنندۀ اندیشه مشارکت‌طلب است. در حالی که اگر مطابق الگوی سنتی دانش را به مثابه امری انباشتی که یا برای من است یا برای تو دیدیم، من برای اینکه دانشی را داشته باشم باید آن را از دیگری بگیرم و این خالق اندیشه کودک حذفی یا قحطی‌زده است. روشن است که اولی الگوی فلسفه برای کودکان و دومی الگوی آموزش سنتی است.

اندیشه بلندمدت در برابر کوتاه‌مدت

ذهنیت بلندمدت از آنجایی که به فرآیند توجه دارد و پیشرفتهای گام به گام خود را می‌بیند از این رو همواره امکان داشتن نگاهی بلند مدت به موفقیت را دارد، اما از آنجایی که برای ذهنیت نتیجه‌گرا صرفاً محصول نهایی کار مهم است از این رو دیدی کوتاه مدت دارد.

الگوی آموزش سنتی از آنجایی که نتیجه‌محور است، دیدی کوتاه مدت نیز دارد، در حالی که فلسفه برای کودکان به خاطر تأکید بر فرآیند، اندیشه بلند مدت را ترغیب می‌کند. به علاوه، فلسفه‌ورزی همواره مستلزم تمرین صبر و توجه به اقسام پیامدهای بلند مدت و کوتاه مدت یک پدیده است. یکی از تمرین‌های همیشگی در کلاس‌های فلسفه برای کودکان توجه به پیامدهای بلندمدتی است که ممکن است باور، نگرش یا رفتار من یا دیگری برای خودم، یا دیگر افراد جامعه داشته باشد؛ بنابراین همواره کودکان را متوجه این نکته در کلاس درس می‌کند که اگر این باوری توسعه یابد چگونه جهانی را ممکن است ایجاد می‌کند. این نگاه بلند مدت داشتن و توجه به نوع جهانی که از دل نگرش‌ها یا باورهای ما خلق می‌شود، ذهنیت بلند مدت را که از ویژگی‌های ضروری یک کارآفرین است ایجاد می‌کند. برای درک مطلب مقاله ویژگی متفکر مراقبتی مطالعه گردد.

آیا فلسفه کودکان را کارآفرینی را می­سازد؟

 ارزش‌ها نیز در ذهنیت کارآفرین ساخته می‌شوند در حالی که در ذهنیت ارزش‌پذیر ارزش‌ها اموری قطعی و نهایی هستند که همواره از قبل موجودند و من فقط آنها را باید بپذیرم. کارآفرین کسی است که صرفاً مقهور ارزش‌های مورد قبلو جامعه نمی‌شود، بلکه تلاش می‌کند خود ارزش‌هایی که برای توسعۀ کسب و کارش لازم است خلق کند. کودک کارآفرین، ارزش‌آفرینی هم می‌کند. برای مطالب بیشتر به مقاله ارتباط اندیشه و فلسفه مراجعه شود.

نگاه آموزش سنتی به ارزش‌ها نگاهی منفعل است. او ارزش‌ها را قطعی و همیشگی می‌داند و صرفاً وظیفه خود را شناخت این ارزشها و پایندی به آنها می‌داند، در حالی که فلسفه برای کودکان به توسعۀ تفکر نقادانه به ارزش‌ها نگاه زمینه‌مند دارد که اگرچه اصولی را همواره قطعی می‌داند، اما معتقد است می‌توان متناسب با بافت این اصول را در زمینه‌های مختلف به اشکال مختلف به کار گرفت.

سخن آخر

آنچه از توضیحات بالا روشن می‌شود این است که آموزش سنتی تناسبی با ذهنیت و اندیشه ­ورزی کودکان ندارد و از سوی مقابل، اندیشه­ ورزی در کودک و رشد و پرورش آن او را به سوی آینده ­ای متفاوت خواهد برد. از عالی‌ترین نمونه‌های آن برنامه فلسفه برای کودکان است مؤلفه‌های مهمی از ذهنیت کارآفرین را پرورش می‌دهد و القا می‌کند.

نویسنده: دکتر روح الله کریمی

اشتراک گذاری:

مایل به ثبت دیدگاه هستید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.